دوستی من و میم کاملا ناگزیر و اجتناب ناپذیر بود!اولین عکس دو نفره در حال خوردن پستونک هستیم :)
در دورانِ مزخرف و وحشتناک بلوغ یکی دوباری میم با قساوت گفت"اگر خانواده ها با هم مراودت نداشتند،من هیچ وقت با تو دوست نمیشدم" و این ابراز نظر نه چندان دوستانه برای من خیلی ثقیل بود.
من و میم مصداق بارز تضاد هستیم.اگر یکی از ما روز باشد،دیگری شب است!با تمام این اوصاف این دوستی حفظ شد و با قاطعیت همچنان میم را بهترین دوست میدانم.
امروز دفاعیه ارشد میمِ عزیز بود.با هر تعریف استادها و داورها انگار یک سر و گردن به قدِ من اضافه میشد!
با هر تحسین من بغض میکردم و نمیدانستم این حجم از احساس شادی و افتخار را چطور سرکوب کنم!
+سال های سال ماه بانو من را با میم مقایسه میکرد،دوران دبیرستان وقتی فهمیدم مادر میم هم من را با او مقایسه میکرد برایم مضحک شد!
خداروشکر کوچکترین حسادتی در من نیست.
درباره این سایت