هیچ وقت عید رو دوست نداشتم حتی اخرین نفس های اسفند هم برام بی معنی بود،تنها چیزی که از عید میتونست منو به شوق بیاره عطر بهارنارنج های حیاط خونست.

امسال به واسطه کار کردن با بچه ها انگار کمی شور زندگی به عاریت گرفتم.

این روزها ذهنم مدام فلش بک میزنه به خاکستری پارسال،تموم اتفاقات و حس ها زیر ذره بینِ کماگرایی خاکستری بررسی میشه تا سال نود و هفت کنترل کیفیت بشه!

در کمالِ تعجب تاییدِ خاکستری سخت گیر و کمالگرا رو گرفتم :) با خودم به صلح درونی رسیدم و ارامشِ این صلح عجیب به مذاقم خوش اومده.

سال نودو هفت سالی پر از فراز و نشیب بود،هیچ دستاورد قابل توجهی برای خاکستری کمال گرا نداشت،تموم نهال هایی که  کاشته بود و منتظر به ثمر رسیدنشون بود خشکیده شدند اما در عوض خاکستری یاد گرفت که دوباره بذر امید رو توی دلش بکاره و ازش مراقبت کنه.خاکستری "هرکجا باشی کسی غیر از خودت همراه نیست" رو با تک تک سلول های وجودش حس کرد،خاکستری از نو بلند شدن و ایمان به توانایی هاش رو مشق کرد،خاکستری یاد گرفت که وابسته یک هدفِ خاص نباشه،خاکستری بارها دلش شکست و توی تنهایی زخم هاش رو مرهم گذاشت اما درعوض یاد گرفت به هرکسی در جایگاه خودش اهمیت بده و کسی رو پررنگ تر از آنچه که هست نبینه،یاد گرفت حال دلش رو گره نزنه به بودن کسی،یاد گرفت چجوری با تنهایی خودش خوشحال باشه،یاد گرفت خودش رو بغل کنه و ببخشه بابت تموم اشتباهات :)

خاکستری یاد گرفت چجوری خودش رو  با تموم اشتباهات و کاستی ها دوست داشته باشه  و به پای تموم اشتباهاتش وایسه و سعی کنه خودش رو بالا بکشه :)


+به حرمت یکسال و اندی همسایگی مجازی پذیرای هرگونه نقد یا پیشنهادی برای قوی تر شدن خاکستری هستیم.

بی تعارف ترین حرف هایی که توی دلتون قلمبه شده و هربار قورت دادید رو بگید،اخرِ سالی دلتون رو خونه تی کنید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک دانشجوی پزشکی Sabrina انتشارات زبان مهر کنکور سبزوار Michael یک مهاجر ، یک دانشجو غرفه سازی رایکا فروشگاه اینترنتی آهن و میلگرد سید محمد حسین حسینی زاد